سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بنده گناه می کند، پس دانشی را که پیشترمی دانسته، از یاد می برد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
شنبه 89 دی 11 , ساعت 1:35 عصر

 

دلتنگ دلتنگم و راه فراری نیست ازین دلتنگی

بار زندگی بر دوشم سنگین و آوای نا امیدی ام بلند

پنجره ای گشوده نیست به باغ مهتاب

اینجا تاریک تاریک است

شمع امیدم از اشک هایم خیس

و به هیچ حیله ای دیگر روشن نمیگردد

اینجا تاریک تاریک است

مرا با خود ببرید ای کبوتران مسافر

مرا با خود ببرید

مرا که هرگز بر بامی بلند ننشستم

و ستاره ای از آسمان نچیدم

مرا که به هر نقطه خاکی که پا نهادم

باید از دل بستگی ها دل میبریدم

مرا با خود ببرید ای کبوتران مسافر

مرا با خود ببرید

که اینجا دیگر جای من نیست

و این قلبی که در سینه میتپد دیگر قلب من نیست

قلب من را در شبی تاریک دزدیده اند

و رگهای رابطه را بریده اند

به من نگویید آنکه رفته بازمیگردد

نه به من نگویید

که رفتگان دیگر هرگز بر نمیگردند 

و آنچه بر جای میماند خاکستریست از خاطره ای غبار آلود 

و شبحی از یادی که دیگر نه مهربان است و  نه خوب

از من نخواهید که آرام گیرم آرام

که قامت آرامشم را طوفانی خشمگین و خروشان بر خاک فکنده بر خاک

و ریشه تحملم را از جای کنده از جای

به من نگویید که صبور باشم ... صبور

که کاسه حوصله ام از صبر خالیست و جام طاقتم شکسته

نه از من نخواهید به من نگوییید که اکنون منم تنهای تنها

رو در روی زندگی ایستاده ام 

 

 

 

 

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ